برای دلم
محض این چشمای خیس
خطی از من بنویس
این قدر گفتیُ گفتی از چشاش
این قدر مردی تو این شعرا براش
گفتی که خاتون تو چشم عسلی
مردی با مردمکای مخملی
گفتی که خاطر خواشی! چی شد جواب ؟
گفتی که عاشقشی ! چی شد جواب ؟
محض این چشمای خیس
خطی از من بنویس
بنویس شکستم از لالی تو
این نگفتنای تکراری تو
بنویس که گفتیُ جواب نداد
بنویس نوشتیُ جواب نه داد
بنویس شکستنم ساده نبود
بنویس تحملش ساده نبود
محض این چشمای خیس
خطی از من بنویس
بعد اون نوشتن حرف حساب
یادته گفتی سلام ! نداد جواب...
حیف من که ساده مردم یادته
اونو از پیشم نبردم یادته
محض این چشمای خیس
خطی از من بنویس
گریــــه کن عزیزم اما نـه فـقــط واســـه خــــودت
واسـه اینـــکه نمیـــشه دیــــگه بیــــام تــــولـــد ت
گریـــه کـــن جـــداییـــها مـا رو رهــــا نمیــکـنــن
آدمــــا انــــگار بــرای مــا دعــــا نـمــی کــنـــــن
گریــــه کـن حـالا حـالا بایـد از هم جـــدا باشیــــم
بشــینیـــــم منتـــظــر معـجـــزه ی خــدا بـاشـیــــم
گریـــه کــن منــم دارم مثـــل تــو گریــه میــکنــم
بــه خــــدای آسمـــونــامــــون گلایـــه مــی کنـــم
گریــــه کـن واســه شــبایی که بـــدونٍ هم بودیـــم
تـنـــهایـی بــــرای ســـنگینــی غصه کـــم بودیـــم
گریــه کن سبک میشـی روزای خوب یــادت میـاد
گــرچـه تــو تقــویمامـون نیستـن اون روزا زیـــاد
گریــه کــن برای قولـی کــه بــهــش عمــل نـــشد
واســه مشــکلاتـی که ، بودش و هسـت و حل نشد
گریـــه کـن بـرای رویـایی که قسمـــت نـمی شـــه
یه شبــــم ســـَر خدا واســــه ما خلــــوت نــمی شه
گریه کن بـرای خوابـــــا که فقط یه خواب بـــودن
واســــه آرزوهامون کــــه همشون حبـــــاب بودن
گریــه کن واسه خوشی هایـــــی که نازل نمی شن
واســه اون دیـوونــــه ها که دیگه عاقل نـــمی شن
گریه کن چون اون روزامون دیگه تکرار نمی شه
دلامــون به سادگــی حـاضر بــه اقــرار نــمی شه
گریــه کن بـــذار تمــــام عقــده هات شســته بشــه
حــق داره آدم یه وقـــــتا از خودش خستـــه بشـــه
گریـــه کن واسه همه واســه خودت ، بــــرای من
توی بـــارونـــــی تـــرین ثـانیــــه حرفاتــو بـــزن
گریه کن تا آینه شـــه بــاز اون چشــــای روشنـت
واســـه مونـــدن لازمه ، فــــدای گریــــه کردنــت
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، تو ای بانوی شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!
این روزا که میگذرد احساس می کنم
یکی از جاده های پر و پیچ و خم و مه آلود
زندگی منو به سوی خود می خواند.....
برای پیدا کردنش همه جا را می گردم
از هر پنجره بازی به امید اینکه اورا ببینم
سرک می کشم ولی نیست......
روزها منتظر یه قاصدک تا خبری برایم بیاورد
ولی قاصدکها هم نشانی من را گم کرده اند......
شبها آسمان را نگاه می کنم تا شاید بتوانم نشونیشو
از ستاره ها بگیرم ولی ستاره ها هم یادشون
رفته نیم نگاهی به زمین بندازن تا نگاه یه منتظر
را ببینند.....
تنهایی رو بیشتر از همیشه احساس می کنم .
خسته تر و دلتنگ تر از همیشه به دنبال پناهگاه امن و
مطمئن خود می گردم تا با رسیدن بهش کمی
آرامش بگیرم ولی مثل اینکه مهربونی که اون بالاست
به تنهایی محکومم کرده.....
مهربون عالم اگر تو اینطور میخوای باشه
من که حرفی ندارم همه ی دلتنگیها و بی کسی ها
برای من ولی ازت میخوام اونی که دوست ندارم
هیچ وقت غمشو ببینم بخنده و شاد باشه.
اونو تنهاش نذار و همیشه باهاش باش .
فقط ای کاش بهم می گفتی تا کی چشمهای
منتظرم باید به جاده ی زندگی باشه....؟؟؟
این هم یک شعر از طرف دوست عزیزم امیر رضا مغربی(نیاسان)
این درد پایان نگیرد
این درد پایان نگیرد ، گر آتشم نگیرد
گر سوخته ات نباشم ،حالم ادب نگیرد
من مانده ام به آخر ،تنهاو زار و خستم
گر آب ات ننوشم ، حالم ادب نگیرد
ای هستی نهانی ، من بنده ای اسیرم
آن ماه روی را چه باشد ، دادم اثر نگیرد
من تشنه لب ، من مرده ام که هر شب
آن جام خوش کلامی ،من رابه بر نگیرد
خرم ، خموش و زارم ، از بود او اسیرم
از حالم من خبر او ، کی گیرد او نگیرد
ای لاله مانده تنها ، از سوز تو اسیرم
شایدکه نائی به روزم، قلبم دوا نگیرد
ما را همین به که هر دم ، از بود صد گل یاس
گویم تنهام گفته باشید ، من را شمانگیرد
این درد با من است و ، هستیم با مستی
مستی اگر همین است کی می شوم به رستی
دردم فراق جان نیست ، جان را ادب نباشد
این درد درد حال است ، حالم بلا نگیرد
صد سالم اگر بچرخد ، هرشب به روز و زاری
ازبود تو امیرم ، شایددلت من را آهسته پر نگیرد
فریاد ای شاه خوبان ،زین مستی ، درد دوانگیرد
ترسم من بمیرم ، آن ماه روی جانم وفا نگیرد
یکی را دوست میدارم.....
یکی را دوست میدارم و در قلبم او را احساس میکنم
او همان ستاره درخشان اسمان شبهای دلتنگی ,تیره و تار من است
او همان خورشید درخشان اسمان روزهای زندگی من است
اری او همان مهتاب روشنی بخش شبهای من است
قلبم او را دوست میدارد و من هم تسلیم احساسات پاک قلبم می باشم
او همان فرشته ای است که با بالهای سفیدش مرا به اوج اسمان ابی برد
مرا با دنیای دوستی و محبت اشنا کرد
یکی را دوست میدارم....
همان کسی که هر شب قصه لیلی و مجنون را در گوشم زمزمه میکرد
مرا به خواب عاشقی میبرد
کسی که مرا ارام میکرد و معنی دوستی و دوست داشتن را به من می اموخت
اینک که با من نیست معنی واقعی دوست داشتن را میفهمم
و تنهایی را واقعا احساس میکنم
او برایم مثل ابرهای زود گذز نیست ,
او برایم مثل اسمان میماند که همیشه بالای سرم است
اسمان وقتی ابری میشود من هم از دلگیری او بارانی میشوم
اری من همان اسمان ابری هستم
یکی را دوست میدارم....
او دیگر یکی نیست , او برایم یک دنیا عشق است
پس با من بمان ای کسی که تو را دوست می دارم
پس نرو و با من بمان و تسلیم احساسات پاک من باش
ای خورشید اسمان روزهای من
ای مهتاب روشنی بخش شبهای من
ای روشنی بخش شبهای تیره و تار من ای اسمان زندگی من
ای همدم زندگی من
با من باش با من باش
چون تورا و فقط تورا دوست میدارم
اری تو را دوست میدارم..فقط تو را !!!!!!!!!!!!!
هر نفس می رسد از سینه ام این ناله به گوش
که در این خانه دلی هست به هیچش مفروش !
چون به هیچش نفروشم ؟ که به هیچش نخرند
هرکه بار غم یاری نکشیده ست به دوش
سنگدل ، گویدم از سیم تنان روی بتاب
بی هنر ، گویدم از نوش لبان چشم بپوش
برو ای دل به نهانخانه خود خیره بمیر
مخروش این همه ای طالب راحت ! مخروش
آتش عشق بهشت است ، میندیش و بیا
زهر غم راحت جان است ، مپرهیز و بنوش
بخت بیدار اگر جویی با عشق بساز
غم جاوید اگر خواهی ، با شوق بجوش
با تو این تن شکسته
داره کم کم جون میگیره
آخرین ذرات موندن
توی رگ هام نمیمیره
با تو انگار تو بهشتم
با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمیترسم
عاشق شهامتم من
اگه رو حصیر بشینم
اگه هیچ نداشته باشم
با تو من مالک دنیام
با تو در نهایتم من
با تو انگار تو بهشتم
با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمیترسم
عاشق شهامتم من
با تو شاه ماهی دریام
بی تو مرگ موج تو ساحل
با تو شکل یک حماسه
بی تو یک کلام باطل
بی تو من هیچی نمیخوام
از این عمری که دو روزه
نرو تا غم واسه قلبم
پیرهن عزا بدوزه
با تو انگار تو بهشتم
با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمیترسم
عاشق شهامتم من
چشم چشم ، دو ابرو
نگاه من به هر سو
پس چرا نیستی پیشم ؟
نگاه خـیـس تو کــو؟
گوش گوش دو تا گوش
دو دست باز یه آغوش
بیـــا بگــیــر قـلـبـمـو
یادم تو رو فـرامـوش
چوب چوب یه گردن
جایی نری تو بـی مـن
دق می کنم می میرم
اگه تو دور شی از من
دست دست دو تا پا
یـاد تـو مـونـده ایــنـجا
یادت میاد که گفتی
بی تو نمی رم هیچ جا؟
من ، من یه عاشق
هـمون مجـنـون سـابـق