رمان شعر عاشقانه اس ام اس زیبا شعر غمگین شعر احساسی

انواع رمان های زیبا شعر های عاشقانه اس ام اس های زیبا شعر غمگین شعر احساسی زیباترین رمان ها رمان های عاشقانه

رمان شعر عاشقانه اس ام اس زیبا شعر غمگین شعر احساسی

انواع رمان های زیبا شعر های عاشقانه اس ام اس های زیبا شعر غمگین شعر احساسی زیباترین رمان ها رمان های عاشقانه

دانلود رمان قصه ی دل ها

1 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : قصه ی دل ها 

2 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : hese_gharib 

3 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۱٫۰ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۹۴

14 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

افسون تنها دختر خانواده ی سعادت که خیلی زیبا و باهوشه در کنکور رشته پزشکی قبول میشه و به تهران میره و اونجا …

5 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از hese_gharib عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

-افسون،مادر،بیدار شو عزیزم،بیدار شو بابات دیرش شده میخواد بره
باز مادرش بیدارش کرده بود ،آخه چرا همیشه باید صبح زود بیدار شه؟شده بود کار هر روزش،چرا نباید خواهر یا برادری دیگه ای داشته باشه تا مجبور نشه هر روز صبح زود بیدار شه؟؟!
مادرش در اتاقش رو باز می کنه
-افسون جان؟
-بله مامان؟
-پاشو صورتتو بشور بیا پایین
-باشه
-تنبل نباش ..همینه دیگه وقتی بهت میگم زود بخواب گوش نمیدی!
-باشه الان میام
بالاخره بلند میشه و میره تا دست وروشو بشوره..یاد کنکورش می افته .چند روز دیگه جوابش میاد.تقریبا مطمئن هست که بهترین رتبه رو می آره.اما باید می رفت تهران،پزشکی تهران،اما مطمئن بود که باباش بهش اجازه نمی ده همیشه تو مدرسه بهترین بود.اما کسی باهاش دوست نمی شد.شاید چون خیلی آروم بود یا شایدم خیلی خوشگل! یه صورت سفید وبلوری وخیلی لطیف.بینی قلمی ..چشمهای درشت آبی با مژه های بلند و ابرو های کشیده ولبهای قلوه ی موهاشم خرمایی بود.همیشه بچه های مدرسه از اون بدشون می اومد.
-افسون
با صدای مادرش از فکرو خیال بیرون میاد.
-اومدم..میره تو آشپزخونه
-سلام دختر گلم وهمزمان سرشو می بوسه
-سلام بابا جون
-سلام عزیز دل بابا..بیا صبحونه بخوریم
بدون هیچ حرفی می ره و صبحونه شو می خوره.بعد خوردن صبحونه پدرش خداحافظی می کنه و میره .از بس دیشب به این که چی کار کنه که پدرش بهش اجازه بده که بره تهران فکر کرده بود که تا صبح نخوابیده بود.چند بارم از مادرش پرسیده بود که چرا خواهر یا برادری نداره و همیشه هم جواب داده بود که تو هم با کلی دوا و درمون داریم .بعدتو هم دیگه نتونستیم بچه دار بشیم.

دانلود رمان بهار ماندگار

1 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : بهار ماندگار 

2 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : مریم صمدانی

3 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۱٫۸ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۱۸۴

14 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

سرگرد علی پارسا به اجبار خانواده اش مجبور به ازدواج با دختر دوست پدرش میشه ، همونطور که گفتم به اجبار هیچ رضایت و میلی از جانب علی پارسا نبوده … طی ربوده شدن ترنج عظیمی نامزد علی توسط باند اکس ای کی …

5 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از مریم صمدانی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان بهار ماندگار | مریم صمدانی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

_نه مادرمن نمیشه من راضی نیستم
_مادرفدات بشم دلمونشکن توبیا دختررو ببین شاید به دلت نشست شاید پسندیدیش
ازروتختم بلندشم ادامه دادن این بحث فایده ای نداشت جلوی پای مادرم نشستم وباملایمت شروع کردم به حرف زدن گرچه این حرفهارو روزی ده بارتکرار میکردم اما به خودم اجازه نمیدادم که باهاش بدصحبت کنم
-بببین فاطمه خانوم مادرگلم قربون اون دلت بشم من ..خودت که میدونی من فعلا تصیم ندارم ازدواج کنم نه دختر حاج اقافلاح بلکه هیچ دختریوالان تواین شرایط نمیتونم بپذیرم
توچشماش نگاه کردم شاید بانگاهم میخواستم قانعش کنم اماازاخم روپیشونیش متوجه شدم بی فایدست
ازسرجاش بلندشد منم همراهش بلند شدم به سمت دراتاق رفت برگشت
_هزاربارگفتم این کارنیست بخدانیست من خون به جیگرمیشم تامیری ماموریتوبرمیگردی بذار سروسامونت بدم دلم اروم بگیره
ترجیح دادم سکوت کنم کلافه بودم کم مصیبت داشتم دخترحاج اقاهم بهش اضافه شد دستی توموهام کشیدم وقتی دید قصدندارم حرفموعوض کنم همونطورکه زیرلب غرمیزد ازاتاق خارج شد
درکمدوبازکردم طبق معمول سعی کردم تیپم رسمی باشه بعدازاماده شدنم ازاتاق رفتم بیرون وقتی دیدم کسی توپذیرای نیست ازخونه خارج شدم وبه سمت اداره حرکت کردم

دانلود رمان تَردید

1 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : تَردید 

2 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : paliz-sm 

3 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۲٫۹ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – ۰٫۲ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۳۱۳

14 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

داستان در مورد دختری به نام پروا ست که خانواده ی دوست پدرش رو بعد از ۱۲ سال می بینه …
در این بین اتفاقاتی می افته که پروا اصلا فکرش رو هم نمی کرده … اتفاقاتی که یه نقطه ی مهم میشه توی زندگی پروا و اون رو به جایی می کشونه که حس تردید به جونش می افته …

5 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از paliz-sm عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان تَردید | paliz sm کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

_ برو سمت راست…..
با حرص تمام راهنما رو به سمت بالا زدم و به سمتی که مربیِ محترمم اشاره می کرد فرمون رو کج کردم … هنوز هم نمی دونستم چه اجباریه کسی که رانندگی بلده باید توی این کلاسا شرکت کنه…..آخه یکی نیست بگه بابا مگه پول مردم زیادی کرده خُب……بد تر از همه ی اینا اینه که کُلا توی این همه ماه ،بذاری توی شهریور ،اونم توی ۲۰ ام به دنیا بیای که نتونی تا وقتی ۱۸سالت تموم نشده بیای کلاس ….نگاهم یه سره بین خیابون رو به رو و ساعت بالای ضبط می چرخید….یه ربع دیگه مونده بود ….رانندگی برای من خلاصه می شد توی سرعت…و حالا مجبور بودم این قدر لاک پشتی بِرَم….تازه یه مُشت چرت و پرت مثل دور یه فرمون و دو فرمون و پارک دوبل هم یاد بگیرم…..دوباره صداش در اومد:
_ یه پارک دوبل برو کنار اون پراید سفیده……
نگاهم رو چرخوندم به سمتش ….یه مقنعه ی آبی روشن پوشیده بود ….یه کم تپل بود و به نظر ۳۵ساله می اومد … یه شلوار پارچه ای مشکی با مانتوی نخی سفیدِ طرح دار پوشیده بود و داشت با باد بزن مشکیش که روش کلی گل داشت خودش رو باد می زد ……هر از گاهی هم نگاهش رو از گوشیش بر می داشت و یه نظر به من مینداخت…..بی خیال نگاه کردن به خانوم عرب شدم و دوباره نگاهمو دوختم به پراید سفیدی که جا خوش کرده بود کنار خیابون…به سمتش رفتم …..صدای خانوم عرب بلند شد:
_ دو باره یادت رفت راهنما بزنی…..
نگاهش پر از توبیخ بود…..حالا انگار زدم آدم کشتم….با حرص راهنما رو زدم …..و پامو روی کلاج فشار دادم….وقتی درست حسابی کنار پراید جا گرفتم زدم روی ترمز….
دنده رو عقب کردم و خیره شدم به پشت سرم …. تا بتونم به قول خانوم عرب با دقت پارک دوبلمو انجام بدم …. با هزار بدبختی پشت پراید ایستادم ….پاهام حسابی بی قراری می کردند …مخصوصا پای چپم که روی کلاج بود……واقعا نمی دونم این خانوم عرب چی می خواست از جون من….. آخه این همه که از یه آدم بیگاری نمی کشن…..اِی تو روحِت
_ خُب حالا برو سمت آموزشگاه…
نفس عمیقی کشیدم که از چشم خانوم عرب دور نموند….توی دلم جشن و سروری بر پا بود…..آخِیش ….بالاخره تموم شد…..دوباره بدون اینکه راهنما بزنم پارک کردم و دوباره صدای جیغ خانوم عرب بلند شد:
_ خانوم آروند باز که راهنما نزدی ؟!….
لعنتی ! من نمی دونستم این راهنما چیه که کلا تو کَتَم نمیرفت…..اصلا به نظرم یه چیز زیادی میومد…بی خیال غرغرای خانوم عرب شدم ….با گفتن خسته نباشید از ماشین زدم بیرون ….کوله ی مشکیمو روی شونم جا به جا کردم و دستی به مقنعه ام کشیدم….هندزفری گوشیمو توی گوشم گذاشتم و صدای آهنگ رو زیاد کردم ….دَمِش گرم….یه آهنگ باحال از شادمهر توی گوشم پیچید ….با اینکه قدیمی به حساب می اومد ولی من هنوز دوستش داشتم.خیلی بهم انرژی می داد … یه حس خوب توی تک تک سلول های بدنم پیچید …سعی کردم مثل همیشه که توی خیابون راه میرم اخم کنم ولی حس شنیدن این اهنگ بدجوری قلقلکم می داد و ناخودآگاه یه لبخند کم رنگ رو لبام می نشوند….توی خیابون عریضمون پیچیدم…صدای زنگ گوشیم باعث شد صدای آهنگی که از هندزفری پخش میشد قطع بشه :
_ اَلو …پروا هستی؟

دانلود رمان در تمنای توام

1 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : در تمنای توام 

2 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : روها 

3 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۲٫۸ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۲ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۲۷۸

14 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

داستان در مورد دختری به نام آلماست که به پسر داییش علاقه داره ، اما پسرحتی حاضر نیست نگاش کنه داییش پسرش رو مجبور می کنه با آلما نامزد بشه ، اونا نامزد میشن اما به خاطر دلایلی نامزدی بهم میخوره و این سر آغاز داستانه …
غرورم مهم است و عشق تو مرا می کشاند به هوسناکترین نقطه ایی که غرور مرده می شود در پستوی افق نگاه زیبایت و من در عسلی چشمان به دنبال بی قراری تو تا جایی می رم که لحظه ایی سست می شود وجود از اختیارت.
غرورم میشوی اگر….

5 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از روها عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

زیر چشمی نگاهش کرد،با آرامش مشغول خوردن صبحانه اش بود.کمی این پا و آن پا کرد و گفت:
-نکیسا؟
نکیسا سرش را بلند کرد و با بی تفاوتی گفت:چیه؟
حتی یکبار هم دل خوش نکرد این پسر دل کوچک این دختر هوایی عشق را!
آلما اخمهایش را درهم کشید و گفت:
-نشد یه بار صدات کنم نگی چیه؟
نکبسا بی حوصله گفت:کمتر حرف بزن بگو چی می خوای؟
آلما با آنکه به رفتار نکیسا عادت داشت اما هر دفعه که رفتار سرد و بی تفاوت و تا حدی خشن او را با خود می دید باز هم ناراحت می شد.آلما با ناراحتی ازسر میز بلند شد و گفت:هیچی دیگه!
نکیسا به چهره درهم رفته آلما نگاه کرد اما بدون آنکه به روی خود بیاورد خود را مشغول صبحانه اش کرد.آلما از آشپزخانه بیرون رفت،کیفش را از روی مبل درون سالن برداشت که زن دایی اش از پله ها سرازیر شد.با لبخند به سویش برگشت و گفت:
-سلام زن دایی،صبحتون بخیر.
 شکوفه خود را به او رساند با مهربانی لبخندی به رویش پاشاند و گفت:
-سلام دختر گلم کجا داری میری؟
- میرم دانشگاه،کلاس دارم.
- تو که ماشینت خرابه،صبر کن اگه نکیسا نرفته بگم برسونت.
نکیسا!
اسم زیبایی است اما خودش ،رفتارش، اخلاقش و…آنقدر نازیباست که دل این زیبای مغموم را بشکند!
آلما فوری گفت:نه زن دایی بیتا میاد دنبالم،باهاش میرم.
شکوفه با شک به آلما نگریست و گفت:مطمئنی؟

دانلود رمان دو موتور سوار

1 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : دو موتور سوار 

2 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : سارا معینی 

3 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۶٫۱ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۵ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۴۸۱

14 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

درباره ی زندگی یه دختر ۲۲ ساله اس که عاشق موتور و نقاشی کشیدنه….
به خاطر مشکلات و سختی هایی که تو خانواده اش داشته نتونسته اون جور که باید و شاید با سنش پیش بره و بیشتر از این که شبیه یه دختر خانوم ۲۲ ساله باشه شبیه یه بچه ی ۵ ساله اس.
در واقع یه جورایی خودشو پشت نقاب یه بچه قایم کرده تا در امان بمونه و شکست نخوره….

5 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از سارا معینی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

خودم را کشیدم و روی تختم غلتی زدم.دستم را روی تشک کشیدم و احمقانه فکر کردم:
-چه ریش ریش و نرمه.
دستانم را کورمال کورمال جلو بردم تا عروسکم کوچول را پیدا کنم که یک دفعه هشیار شدم و سرجایم نشستم.
سرم به خاطر بلند شدن ناگهانیم گیج می رفت و مقابل چشمانم سیاه بود.با امید واهی به آسمان نگاه کردم شاید خورشید را ببینم اما به جایش چند ستاره به من دهن کجی کردند.
یک فکر در ذهنم رژه می رفت و عصبیم می کرد:
آبتین مرا می کشد…
کت چرم مخصوص موتورسواریم را پوشیدم و تقریبا پریدم پشت موتور.کلاه کاسکت را روی سرم گذاشتم و موتور را راه انداختم.
طبق معمول موتورسواری از استرسم کم و آرامم کرد.صدای بادی که در گوشم زوزه می کشید و در لباس هایم می پیچید باعث می شد بتوانم با آرامش بیشتری فکر کنم و از فجایع خون بار (!) پیش رو نترسم!
توجیه ابلهانه ای به فکرم رسید:
آبتین کی تو رو دعوا کرده که حالا بار دومش باشه؟هرچی باشه تو خواهر کوچولوشی.عصبانی نمیشه و با حوصله بازجوییت میکنه…
در جوابش گفتم:
این دو سه ماه اخیر یکی دو بار سرم داد زده و تقریبا دعوام کرده پس زیادم خوشحال نباش!بعدشم وسط دعوا آبجی و غیر آبجی فرق نمی کنه…
در جایی که آن را پاتوق صدا می کردم خوابم برده بود و حالا ساعت ۱ نصفه شب بود…
البته دفعه ی اولم نبود که این اتفاق می افتاد و آبتین هر بار با حوصله توجیهم می کرد اما دو سه ماهی میشد که عصبی و کلافه بود و سر هر چیز کوچکی غر می زد و مرا،همان کسی که هفته ی پیش لقب “نی نی” را به او داده بود،قابل نمی دانست تا با او درد و دل کند.
شب های تهران را دوست داشتم.وقتی که در تاریکی در خیابان هایش می راندم حس خاصی پیدا می کردم؛درست نبود اما حس امنیت می کردم!

دانلود رمان سرگردان در آتش سوزان عشق

نام کتاب : سرگردان در آتش سوزان عشق 

2 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا نویسنده : ღستایش.فلفلی ღ 

3 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۲۶۹ کیلوبایت (پرنیان) – ۷۷۳ کیلوبایت (کتابچه) – ۲۲۹ کیلوبایت (epub)

11 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا ساخته شده با نرم افزار : پرنیان و کتابچه ، اندروید ، epub 

14 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

همدم شخصیتی شوخ و شیطون داره ولی همیشه اون چیزی که نشون میده نیست…بیشتر برای حفظ آبرو کارایی که دلش میخوادو انجام نمیده…توی سفری که به شمال داره اتفاقاتی واسش پیش میاد که بی توجه ازشون رد میشه…ولی همون اتفاقات سرنوشتشو تغییر میدن…باعث میشه عاشق بشه و…….

5 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا قالب کتاب : JAR و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا پسورد : www.98ia.com

7 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا منبع : wWw.98iA.Com

11 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا با تشکر از ღستایش.فلفلی ღ عزیز بابت نوشتن این داستان زیبا .

 

9 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

9 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

9 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

دانلود رمان هیچوقت دیر نیست

نام رمان : هیچوقت دیر نیست 

2 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : مهسا زهیری 

3 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۴٫۴ (پی دی اف) – ۰٫۴ (پرنیان) – ۱٫۰ (کتابچه) – ۰٫۴ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۴۱۹

14 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

داستان پیرامون تلاش های شخصیت زن داستان در جهت جبران کردن اشتباهات گذشته اش هست. یک جور رویارویی نیروهای مثبت و منفی که یکی از نتایج حاصلش می تونه این باشه که هیچ چیز قطعاً خوب یا قطعاً بدی وجود نداره… و اینکه هیچ وقت دیر نیست!

5 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از مهسا زهیری عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

اگر آدم خیال پردازی کنارم بود، حتماً تصور می کرد امروز برای من روز بزرگیه. اما نکته اینجا بود که نه امروز فرقی با بقیه ی روزها داشت، نه آدمی کنار من بود. تنها جنبنده ای که اطراف من با چشم قابل دیدن بود، صد متر اون طرف تر انتهای این جاده ی ساکت و بلند، پشت فرمون نشسته بود و احتمالاً به مانتوی از مد افتاده ی من نگاه می کرد. البته به جز کلاغی که پنج دقیقه ی تمام بالای سرم قار قار می کرد و دلم می خواست با پاشنه ی کفش مخش رو توی منقارش بیارم.
با دو انگشت استخوان بینی م رو مالش دادم و دوباره به انتهای جاده نگاه کردم. نه به اون پراید کهنه بلکه به خط های موازی که یه جایی می پیچید و شاید ماشینی رو به سمت من هدایت می کرد که منتظرش بودم. آدم هایی که یادشون نرفته باشه امروز چهار اردیبهشته.
به ساعت نگاه کردم. نیم ساعت بود که توی تنهایی ایستاده بودم و اگر توی این دو سال با هر بدبختی ای دست و پنجه نرم نکرده بودم، از این همه انتظار حتماً زیر گریه می زدم.
به بالا نگاه کردم. خورشید گوشه ی آسمون بود. اگر الان دو سال پیش بود، با دوست هام برنامه ی نمایشگاه کتاب رو میذاشتم نه اینکه جلوی در زندان قدم بزنم. هر چند که فرقی هم نمی کرد. من یاد گرفته بودم که اگر گندی می زنم باید پاش بایستم. از همون دو سال پیش توی دادگاه به این نتیجه رسیده بودم که کار من با همه ی آدم هایی که می شناختم، دیگه تموم شده… آدم هایی که من رو درست نشناخته بودند. هرچند که باورش سخت بود و امید برگشتن من رو سر پا نگه می داشت. اما امروز، دقیقاً از ۳۵ دقیقه ی پیش بهم ثابت شد که چیزی من رو به زندگی سابقم برنمی گردونه.
پراید از پارک خارج شد و با سرعت پایین به طرف من اومد. از دور به دیوارهای بلند نگاه کردم. شاید اگر زیاد اینجا معطل می کردم دوباره سراغم می اومدند و این سیاه ترین کابوس من بود. سربازها با سپر و نیزه و شنل سیاه… به فانتزی مسخره ام خندیدم. پراید جلوی پام نگه داشت و شیشه رو پایین داد.
-تا کی؟
-تا کی چی؟
-تا کی منتظر می مونی؟
صورتش از دو سال پیش هیچ تغییری نکرده بود. همون موها و چشم ها. همون لبخند. بدون اینکه لبخند بزنم جواب دادم: تو منتظر چی بودی؟
-تو.