کد های آهنگ پیشواز ناصر صدر
کد آهنگ پیشواز اگه یه روز بری ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۰۹
کد آهنگ پیشواز با تو ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۱۰
کد آهنگ پیشواز بی وفا ۱ ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۱۲
کد آهنگ پیشواز بی وفا ۲ ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۱۳
کد آهنگ پیشواز دل داغون ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۱۴
کد آهنگ پیشواز دروغ ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۱۵
کد آهنگ پیشواز ای کاش ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۱۶
کد آهنگ پیشواز گریه نکن ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۱۷
کد آهنگ پیشواز گناه ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۱۸
کد آهنگ پیشواز حلالم کن ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۱۹
کد آهنگ پیشواز حس خوب ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۲۰
کد آهنگ پیشواز جبران ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۲۱
کد آهنگ پیشواز خدا قربونت برم ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۲۲
کد آهنگ پیشواز خداحافظ ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۲۳
کد آهنگ پیشواز کجاشو دیدی ؟ ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۲۴
کد آهنگ پیشواز می ترسم ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۲۵
کد آهنگ پیشواز تو که میدونستی ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۲۶
کد آهنگ پیشواز تور سفید ناصر صدر – ۴۴۱۸۷۲۷
کد های آهنگ پیشواز محسن ابراهیم زاده
کد آهنگ پیشواز فاصله ۱ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۲
کد آهنگ پیشواز فاصله ۲ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۳
کد آهنگ پیشواز هنوزم ۱ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۴۹
کد آهنگ پیشواز هنوزم (بیکلام) محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۰
کد آهنگ پیشواز هنوزم ۲ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۱
کد آهنگ پیشواز فاصله (بیکلام) محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۴
کد آهنگ پیشواز عزیزم ۱ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۵
کد آهنگ پیشواز عزیزم ۲ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۶
کد آهنگ پیشواز من که می دانم ۱ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۷
کد آهنگ پیشواز من که می دانم (بیکلام) محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۸
کد آهنگ پیشواز من که می دانم ۲ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۵۹
کد آهنگ پیشواز ای فلک ۱ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۶۰
کد آهنگ پیشواز ای فلک ۲ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۶۱
کد آهنگ پیشواز کویر ۱ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۶۲
کد آهنگ پیشواز کویر (بیکلام) محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۶۳
کد آهنگ پیشواز کویر ۲ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۶۴
کد آهنگ پیشواز زمونه ۱ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۶۵
کد آهنگ پیشواز زمونه ۲ محسن ابراهیم زاده – ۶۹۱۱۶۶
نام کتاب : سحر
نویسنده : آیدا ماهه
حجم کتاب : ۱۸۸ کیلوبایت (پرنیان) – ۶۲۲ کیلوبایت (کتابچه) – ۱۴۴ کیلوبایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پرنیان و کتابچه ، اندروید ، epub
خلاصه داستان :
این داستان از زبان یک دختره به اسم سحرو داره سال سوم هنرستان در رشته کامپیوتر رو می گذرونه!
قراره که از طرف مدرسه به مدت بیست روز بچه ها رو به اردو ببرن،که سحر هم جزء از آنهاست،توی این سفر اتفاقاتی براش میفته که بهتره خودتون بخونید……
قالب کتاب : JAR و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین…
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها…
هرگز تبرئه ای نیست…
آنکه را که چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …
.
.
.
برای خیانت ، هزار راه هست
اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !
ساقیا! باز خماریم به جامی بنواز / خاطر خسته ما را به سلامی بنواز
گر میسر نشود بگذری از کوچه ما / گاه گاهی دل ما را به پیامی بنواز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز
تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز
نام رمان : قصه ی دل ها
نویسنده : hese_gharib
حجم کتاب (مگابایت) : ۱٫۰ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۹۴
خلاصه داستان :
افسون تنها دختر خانواده ی سعادت که خیلی زیبا و باهوشه در کنکور رشته پزشکی قبول میشه و به تهران میره و اونجا …
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از hese_gharib عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
-افسون،مادر،بیدار شو عزیزم،بیدار شو بابات دیرش شده میخواد بره
باز مادرش بیدارش کرده بود ،آخه چرا همیشه باید صبح زود بیدار شه؟شده بود کار هر روزش،چرا نباید خواهر یا برادری دیگه ای داشته باشه تا مجبور نشه هر روز صبح زود بیدار شه؟؟!
مادرش در اتاقش رو باز می کنه
-افسون جان؟
-بله مامان؟
-پاشو صورتتو بشور بیا پایین
-باشه
-تنبل نباش ..همینه دیگه وقتی بهت میگم زود بخواب گوش نمیدی!
-باشه الان میام
بالاخره بلند میشه و میره تا دست وروشو بشوره..یاد کنکورش می افته .چند روز دیگه جوابش میاد.تقریبا مطمئن هست که بهترین رتبه رو می آره.اما باید می رفت تهران،پزشکی تهران،اما مطمئن بود که باباش بهش اجازه نمی ده همیشه تو مدرسه بهترین بود.اما کسی باهاش دوست نمی شد.شاید چون خیلی آروم بود یا شایدم خیلی خوشگل! یه صورت سفید وبلوری وخیلی لطیف.بینی قلمی ..چشمهای درشت آبی با مژه های بلند و ابرو های کشیده ولبهای قلوه ی موهاشم خرمایی بود.همیشه بچه های مدرسه از اون بدشون می اومد.
-افسون
با صدای مادرش از فکرو خیال بیرون میاد.
-اومدم..میره تو آشپزخونه
-سلام دختر گلم وهمزمان سرشو می بوسه
-سلام بابا جون
-سلام عزیز دل بابا..بیا صبحونه بخوریم
بدون هیچ حرفی می ره و صبحونه شو می خوره.بعد خوردن صبحونه پدرش خداحافظی می کنه و میره .از بس دیشب به این که چی کار کنه که پدرش بهش اجازه بده که بره تهران فکر کرده بود که تا صبح نخوابیده بود.چند بارم از مادرش پرسیده بود که چرا خواهر یا برادری نداره و همیشه هم جواب داده بود که تو هم با کلی دوا و درمون داریم .بعدتو هم دیگه نتونستیم بچه دار بشیم.