رمان شعر عاشقانه اس ام اس زیبا شعر غمگین شعر احساسی

رمان شعر عاشقانه اس ام اس زیبا شعر غمگین شعر احساسی

انواع رمان های زیبا شعر های عاشقانه اس ام اس های زیبا شعر غمگین شعر احساسی زیباترین رمان ها رمان های عاشقانه
رمان شعر عاشقانه اس ام اس زیبا شعر غمگین شعر احساسی

رمان شعر عاشقانه اس ام اس زیبا شعر غمگین شعر احساسی

انواع رمان های زیبا شعر های عاشقانه اس ام اس های زیبا شعر غمگین شعر احساسی زیباترین رمان ها رمان های عاشقانه

دانلود رمان در تمنای توام

1 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : در تمنای توام 

2 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : روها 

3 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۲٫۸ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۲ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۲۷۸

14 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

داستان در مورد دختری به نام آلماست که به پسر داییش علاقه داره ، اما پسرحتی حاضر نیست نگاش کنه داییش پسرش رو مجبور می کنه با آلما نامزد بشه ، اونا نامزد میشن اما به خاطر دلایلی نامزدی بهم میخوره و این سر آغاز داستانه …
غرورم مهم است و عشق تو مرا می کشاند به هوسناکترین نقطه ایی که غرور مرده می شود در پستوی افق نگاه زیبایت و من در عسلی چشمان به دنبال بی قراری تو تا جایی می رم که لحظه ایی سست می شود وجود از اختیارت.
غرورم میشوی اگر….

5 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از روها عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان در تمنای توام | روها کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

زیر چشمی نگاهش کرد،با آرامش مشغول خوردن صبحانه اش بود.کمی این پا و آن پا کرد و گفت:
-نکیسا؟
نکیسا سرش را بلند کرد و با بی تفاوتی گفت:چیه؟
حتی یکبار هم دل خوش نکرد این پسر دل کوچک این دختر هوایی عشق را!
آلما اخمهایش را درهم کشید و گفت:
-نشد یه بار صدات کنم نگی چیه؟
نکبسا بی حوصله گفت:کمتر حرف بزن بگو چی می خوای؟
آلما با آنکه به رفتار نکیسا عادت داشت اما هر دفعه که رفتار سرد و بی تفاوت و تا حدی خشن او را با خود می دید باز هم ناراحت می شد.آلما با ناراحتی ازسر میز بلند شد و گفت:هیچی دیگه!
نکیسا به چهره درهم رفته آلما نگاه کرد اما بدون آنکه به روی خود بیاورد خود را مشغول صبحانه اش کرد.آلما از آشپزخانه بیرون رفت،کیفش را از روی مبل درون سالن برداشت که زن دایی اش از پله ها سرازیر شد.با لبخند به سویش برگشت و گفت:
-سلام زن دایی،صبحتون بخیر.
 شکوفه خود را به او رساند با مهربانی لبخندی به رویش پاشاند و گفت:
-سلام دختر گلم کجا داری میری؟
- میرم دانشگاه،کلاس دارم.
- تو که ماشینت خرابه،صبر کن اگه نکیسا نرفته بگم برسونت.
نکیسا!
اسم زیبایی است اما خودش ،رفتارش، اخلاقش و…آنقدر نازیباست که دل این زیبای مغموم را بشکند!
آلما فوری گفت:نه زن دایی بیتا میاد دنبالم،باهاش میرم.
شکوفه با شک به آلما نگریست و گفت:مطمئنی؟

دانلود رمان دو موتور سوار

1 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : دو موتور سوار 

2 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : سارا معینی 

3 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۶٫۱ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۵ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۴۸۱

14 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

درباره ی زندگی یه دختر ۲۲ ساله اس که عاشق موتور و نقاشی کشیدنه….
به خاطر مشکلات و سختی هایی که تو خانواده اش داشته نتونسته اون جور که باید و شاید با سنش پیش بره و بیشتر از این که شبیه یه دختر خانوم ۲۲ ساله باشه شبیه یه بچه ی ۵ ساله اس.
در واقع یه جورایی خودشو پشت نقاب یه بچه قایم کرده تا در امان بمونه و شکست نخوره….

5 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از سارا معینی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان دو موتور سوار | سارا معینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

خودم را کشیدم و روی تختم غلتی زدم.دستم را روی تشک کشیدم و احمقانه فکر کردم:
-چه ریش ریش و نرمه.
دستانم را کورمال کورمال جلو بردم تا عروسکم کوچول را پیدا کنم که یک دفعه هشیار شدم و سرجایم نشستم.
سرم به خاطر بلند شدن ناگهانیم گیج می رفت و مقابل چشمانم سیاه بود.با امید واهی به آسمان نگاه کردم شاید خورشید را ببینم اما به جایش چند ستاره به من دهن کجی کردند.
یک فکر در ذهنم رژه می رفت و عصبیم می کرد:
آبتین مرا می کشد…
کت چرم مخصوص موتورسواریم را پوشیدم و تقریبا پریدم پشت موتور.کلاه کاسکت را روی سرم گذاشتم و موتور را راه انداختم.
طبق معمول موتورسواری از استرسم کم و آرامم کرد.صدای بادی که در گوشم زوزه می کشید و در لباس هایم می پیچید باعث می شد بتوانم با آرامش بیشتری فکر کنم و از فجایع خون بار (!) پیش رو نترسم!
توجیه ابلهانه ای به فکرم رسید:
آبتین کی تو رو دعوا کرده که حالا بار دومش باشه؟هرچی باشه تو خواهر کوچولوشی.عصبانی نمیشه و با حوصله بازجوییت میکنه…
در جوابش گفتم:
این دو سه ماه اخیر یکی دو بار سرم داد زده و تقریبا دعوام کرده پس زیادم خوشحال نباش!بعدشم وسط دعوا آبجی و غیر آبجی فرق نمی کنه…
در جایی که آن را پاتوق صدا می کردم خوابم برده بود و حالا ساعت ۱ نصفه شب بود…
البته دفعه ی اولم نبود که این اتفاق می افتاد و آبتین هر بار با حوصله توجیهم می کرد اما دو سه ماهی میشد که عصبی و کلافه بود و سر هر چیز کوچکی غر می زد و مرا،همان کسی که هفته ی پیش لقب “نی نی” را به او داده بود،قابل نمی دانست تا با او درد و دل کند.
شب های تهران را دوست داشتم.وقتی که در تاریکی در خیابان هایش می راندم حس خاصی پیدا می کردم؛درست نبود اما حس امنیت می کردم!

دانلود رمان سرگردان در آتش سوزان عشق

نام کتاب : سرگردان در آتش سوزان عشق 

2 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا نویسنده : ღستایش.فلفلی ღ 

3 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۲۶۹ کیلوبایت (پرنیان) – ۷۷۳ کیلوبایت (کتابچه) – ۲۲۹ کیلوبایت (epub)

11 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا ساخته شده با نرم افزار : پرنیان و کتابچه ، اندروید ، epub 

14 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

همدم شخصیتی شوخ و شیطون داره ولی همیشه اون چیزی که نشون میده نیست…بیشتر برای حفظ آبرو کارایی که دلش میخوادو انجام نمیده…توی سفری که به شمال داره اتفاقاتی واسش پیش میاد که بی توجه ازشون رد میشه…ولی همون اتفاقات سرنوشتشو تغییر میدن…باعث میشه عاشق بشه و…….

5 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا قالب کتاب : JAR و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا پسورد : www.98ia.com

7 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا منبع : wWw.98iA.Com

11 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا با تشکر از ღستایش.فلفلی ღ عزیز بابت نوشتن این داستان زیبا .

 

9 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

9 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

9 رمان مخصوص موبایل سرگردان در آتش سوزان عشق | ღستایش.فلفلی ღ کاربر انجمن نودهشتیا دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

دانلود رمان هیچوقت دیر نیست

نام رمان : هیچوقت دیر نیست 

2 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : مهسا زهیری 

3 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۴٫۴ (پی دی اف) – ۰٫۴ (پرنیان) – ۱٫۰ (کتابچه) – ۰٫۴ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۴۱۹

14 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

داستان پیرامون تلاش های شخصیت زن داستان در جهت جبران کردن اشتباهات گذشته اش هست. یک جور رویارویی نیروهای مثبت و منفی که یکی از نتایج حاصلش می تونه این باشه که هیچ چیز قطعاً خوب یا قطعاً بدی وجود نداره… و اینکه هیچ وقت دیر نیست!

5 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از مهسا زهیری عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست | مهسا زهیری کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

اگر آدم خیال پردازی کنارم بود، حتماً تصور می کرد امروز برای من روز بزرگیه. اما نکته اینجا بود که نه امروز فرقی با بقیه ی روزها داشت، نه آدمی کنار من بود. تنها جنبنده ای که اطراف من با چشم قابل دیدن بود، صد متر اون طرف تر انتهای این جاده ی ساکت و بلند، پشت فرمون نشسته بود و احتمالاً به مانتوی از مد افتاده ی من نگاه می کرد. البته به جز کلاغی که پنج دقیقه ی تمام بالای سرم قار قار می کرد و دلم می خواست با پاشنه ی کفش مخش رو توی منقارش بیارم.
با دو انگشت استخوان بینی م رو مالش دادم و دوباره به انتهای جاده نگاه کردم. نه به اون پراید کهنه بلکه به خط های موازی که یه جایی می پیچید و شاید ماشینی رو به سمت من هدایت می کرد که منتظرش بودم. آدم هایی که یادشون نرفته باشه امروز چهار اردیبهشته.
به ساعت نگاه کردم. نیم ساعت بود که توی تنهایی ایستاده بودم و اگر توی این دو سال با هر بدبختی ای دست و پنجه نرم نکرده بودم، از این همه انتظار حتماً زیر گریه می زدم.
به بالا نگاه کردم. خورشید گوشه ی آسمون بود. اگر الان دو سال پیش بود، با دوست هام برنامه ی نمایشگاه کتاب رو میذاشتم نه اینکه جلوی در زندان قدم بزنم. هر چند که فرقی هم نمی کرد. من یاد گرفته بودم که اگر گندی می زنم باید پاش بایستم. از همون دو سال پیش توی دادگاه به این نتیجه رسیده بودم که کار من با همه ی آدم هایی که می شناختم، دیگه تموم شده… آدم هایی که من رو درست نشناخته بودند. هرچند که باورش سخت بود و امید برگشتن من رو سر پا نگه می داشت. اما امروز، دقیقاً از ۳۵ دقیقه ی پیش بهم ثابت شد که چیزی من رو به زندگی سابقم برنمی گردونه.
پراید از پارک خارج شد و با سرعت پایین به طرف من اومد. از دور به دیوارهای بلند نگاه کردم. شاید اگر زیاد اینجا معطل می کردم دوباره سراغم می اومدند و این سیاه ترین کابوس من بود. سربازها با سپر و نیزه و شنل سیاه… به فانتزی مسخره ام خندیدم. پراید جلوی پام نگه داشت و شیشه رو پایین داد.
-تا کی؟
-تا کی چی؟
-تا کی منتظر می مونی؟
صورتش از دو سال پیش هیچ تغییری نکرده بود. همون موها و چشم ها. همون لبخند. بدون اینکه لبخند بزنم جواب دادم: تو منتظر چی بودی؟
-تو.

دانلود دکلمه زنگ املا با صدای کامران نوربخش

نام آهنگ: زنگ املا


شعر:وحید ضیایی


با صدای کامران نوربخش


 دانلود

من خدایی دارم

من خدایی دارم

که در این نزدیکیست

نه در آن بالاها

مهربان،خوب،قشنگ

چهره اش نورانیست

گاه گاهی سخنی میگوید

با دل کوچک من

ساده تر از سخن ساده من

او مرا می فهمد

او مرا میخواند

نام او ذکر من است

در غم و در شادی

چون به غم می نگرم

آن زمان رقص کنان می خندم

که خدا یار من است

که خدا در همه جا یاد من است

او خدایی ست که مرا میخواهد...

این هم چند بیت از شعر فردوسی بزرگ آیینه دار فرهنگ و زبان


ندانی که ایران نشست   منست    

جهان سر به سر  زیر  دست ِ منست

هنر   نزد  ایرانیان  است و  بـــس   

ندادند   شـیر    ژیان     را    بکــس

همه   یکدلانند   یـزدان   شناس     

بـه   نیکـی  ندارنـد  از  بـد   هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شــود        

کنام     پلنگان   و  شیران    شــود

 چـو ایـران نباشد  تن  من مـبـاد     

در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همـه روی  یکسر  بجـنگ  آوریــم    

جــهان بر   بـداندیـش   تنـگ آوریم

همه سربسر تن به کشتن دهیم   

بـه از آنکه  کشـور به دشمن دهـیم

چنین  گفت  موبد   که مرد   بنام    

بـه از زنـده  دشمـن بر او  شاد  کام

اگر  کُشــت  خواهــد  تو را روزگــار      

چــه  نیکــو تر  از  مـرگ  در کـــار زار

اولین شعر درباره ی ایران که در دوره ی مظفر الدین شاه سروده شده

نام جاوید وطن

صبح امید وطن

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

وطن ای هستی من

شور و سرمستی من

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

بشنو سوز سخنم

که هم آواز تو منم

همه جان و تنم

وطنم وطنم وطنم

بشنو سوز سخنم

که نواگر این چمنم

همه جان و تنم

وطنم وطنم وطنم

همه با یک نام و نشان

به تفاوت هر رنگ و زبان

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان

ز صلابت ایران جوان

ز صلابت ایران جوان

شعر ای ایران از حسین گل گلاب

ای ایران

ای ایران، ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی تو جاودان
ای دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما

سنگ کوهت دُر و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم
برگو بی مهر تو چون کنم
تا گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست، اندیشه ام
در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما

ایران، ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گلم
مهرت گر برون رود تهی شود دلم
مهر تو چون، شد پیشه ام
دور از تو نیست، اندیشه ام
در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما

بر سنگ مزار (شعری از کارو)

بر سنگ مزار (شعری از کارو)الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم
چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟
چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟
از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم
چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم
چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم
از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم
سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم
فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاک ، پوسیدم
ز بسکه با لب محنت ،‌زمین فقر بوسیدم
کنون کز خاک غم پر گشته این صد پاره دامانم
چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟
چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟
ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم
که خون دیده ، آبم کرد و خاک مرده ها ، نانم
همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم
به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم
ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی
وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی
شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی
کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان
به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی
که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی
نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا
در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا
همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا
پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا
به شب های سکوت کاروان تیره بختیها
سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی